عاشقانه .صادقانه .عارفانه.
عاشقانه .صادقانه .عارفانه.
 
 
یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 13:49 ::  نويسنده : ابوحسام -RAZIS

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 1106
بازدید کل : 186687
تعداد مطالب : 660
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:5 ::  نويسنده : ابوحسام -RAZIS

می بخشم كسانی را كه هر چه خواستند

با من

با دلم

با احساسم كردند

و مرا در دور دست خودم رها كردند

پروردگارا به من بیاموز

آهی نكشم

برای كسانیكه دلم را شكستند

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 1106
بازدید کل : 186687
تعداد مطالب : 660
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 22:46 ::  نويسنده : ابوحسام -RAZIS

سیستان و بلوچستان

فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛ فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛ فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛ فقر اینه که بچه ات تا حالا یک هتل ۵ ستاره رو تجربه نکرده باشه و تو هر سال محرم حسینیه راه بندازی؛...

 

 

به دنیا آمد تا دختر کسی شود...

ازدواج کرد تا همدم کسی شود....

بچه دار شد تا مادر کسی شود....

برای همه کسی شد، اما خودش بیکس ماند... :((


♥ با پسندیدن و داغ کردن این مطلب ، این رسانه را حمایت کنید ♥
 

در هوای سرد زمستان پسر شش ساله ای جلوی ویترین مغازه ای ایستاده بود. او کفش به پا نداشت و لباس هایش پاره پاره بود.زن جوانی از آنجا می گذشت. همین که چشمش به پسرک افتاد، آرزو و اشتیاق را در چشمهای او خواند. دست کودک را گرفت و داخل مغازه برد و برایش یک جفت کفش و یک دست لباس گرمکن خرید.آنها بیرون آمدن...

اینجا . همه ی نسل ها : نسل سوخته هستند...

فقط درصد سوختگی فرق می کند و محــل سوختگی...


♥ با پسندیدن و داغ کردن این مطلب ، رسانه « بهرویان » را حمایت کنید ♥

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 1106
بازدید کل : 186687
تعداد مطالب : 660
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 1:19 ::  نويسنده : ابوحسام -RAZIS

شمس و مولانا و قصه تهیه شراب توسط مولوی

می گویند: روزی مولانا، شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد. شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
مولانا حیرت زده پرسید: مگر تو شراب خوار هستی؟!
شمس پاسخ داد: بلی.
مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!
- حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
- در این موقع شب، شراب از کجا پیدا کنم؟!
- به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
- با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
- پس خودت برو و شراب خریداری کن.
- در این شهر همه مرا می شناسند، چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!
- اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه می توانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم.

مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان می کند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.
تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمی کرد اما همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند. آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد.

هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید.
 
در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد: "ای مردم! شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا می کنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است."
آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد. مرد ادامه داد: "این منافق که ادعای زهد می کند و به او اقتدا می کنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه می برد!" 
سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند. 
 
در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد: "ای مردم بی حیا! شرم نمی کنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری می زنید، این شیشه که می بینید حاوی سرکه است زیرا که هر روز با غذای خود تناول می کند."
رقیب مولوی فریاد زد: "این سرکه نیست بلکه شراب است."
شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.
رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت، دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند.

آنگاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟

شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن می نازی جز یک سراب نیست، تو فکر می کردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل می رساندند. این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت.پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 1106
بازدید کل : 186687
تعداد مطالب : 660
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 19:14 ::  نويسنده : ابوحسام -RAZIS

http://smsjokejadid.com//IMAGE-1/1e0f09bae13fd7d43dab6096d4fd9bd2.jpg




وقتی در صف شیر مردم جایشان را به شما نمی دهند؟ وقتی كرایه تاكسی را می دهید راننده نمی گوید قابلی نداره؟ وقتی لبخند می زنید بچه های كوچیك از ترس قیافه شماگریه می كنند ؟ وقتی راه میروید بهتر است كه راه نروید؟ آیا وقتی به زیبایی فكر می كنید همان زمانی است كه به خودتان فكر نمی كنید؟ اگر می خواهید وقتی قدم بر میزنید مردان كف بر شوند، اگر می خواهید وقتی پلك میزنید مردان در خاك و خون غوطه ور شوند، اگر می خواهید وقتی با آنها صحبت می كنید خود را تكه تكه كنند، اگر می خواهید وقتی به آنها لبخند میزنید از كت خود یه چرخ گوشت در آورند و خود را چرخ كنند به موارد ریز توجه كنید:



البته بگما تمامه این كارا كاره مردانه جلفه
حالا به نكات زیر بی زحمت كمی دقت كنین تا شاید فرجی بشه
در باب ادای جملات:
در ادای جملات و واژه ها دقت خاصی مبذول فرمایید. به طور مثال اول هر جمله از واژه
( آخی ) استفاده كنید.
حتی المقدور واژه های پایانی جمله را كمی بیشتر از حد معمول بكشید به طور مثال:
(فردا می بینم............ ......... .ت)
اشوه فراموش نشه هاااا
سعی كنید ریتم پلك زدنتان را با میزان هجاهای جمله تان هماهنگ كنید مثلا در جمله
''من به فلان چیز علاقه دارم'' برای ''من'' یك پلك و برای ''به فلان چیز علاقه دارم'' 9عدد پلك بزنید.
لطفا امتحان كردنو بزارین واسه بعد بزارین ادامه درسو بدم
در باب خوردن غذا:
در حین خوردن بایستی بسیار جلب توجه كنید برای این كار جسم خوردنی را از انتها با دو انگشت اشاره و شست گرفته و پیش از فرو بردن كامل در دهان جسم ر با لبها بازی دهید(میدونم نمیتونی جلوی شیكمتو بگیری و میخوای همشو یه جا بزاری دهنت حالا این دفه رو كم كم بخور)
غذا را به نحوی بجوید كه لبها به طور یكی در میان غنچه گردد.
در باب راه رفتن:
سعی كنید تق تق پاشنه كفشتان به گونه ای تنظیم گردد كه یك ملودی عاشقانه را برای مخاطب تداعی كند.
هیچگاه فاصله ما بین قدمهایتان از دو سانتیمتر تجاوز نكند هر جند عجله داشته باشید.
در باب لبخند زدن:
آداب لبخند زدن بستگی به مستقیمی به وضعیت دندانهایتان دارد اگر دندانهایتان كج و معوج، لك لك، فاصله دار و دارای سایر نا هنجاریها دارید(كه متاسفنه یا خوشبختانه اكسر خانوما همین وضو دارن) ........ تبسمی كفایت میكند
اگر دندان كناری خود را طلا كرده اید از همان طرف بخندید
اگر اصولا دندانی در كار نیست به گونه ای چشمان را خمار كنید كه كار لبخند را میكند
در باب ورود به كلاس:
هنگامی وارد كلاس شوید كه حداقل یك ربع ساعت از شروع آن گذشته و همه دانشجویان سر كلاس حاضر باشند.
به قول خودتون هر جا دیر بری كلاس داره
موقع نشستن دورترین و سختترین صندلی را برای نشستن تا حسابی رسیدن به صندلی مورد نظر طول بكشد سپس ده دقیقه وقت به جمع و جور كردن مانتو اختصاص بدید
بهتر است همگام ورود به كلاس كاور گیتاری ولو خالی روی دوشتان حمل شود
بدون شك تمرین مستمر نقش مهمی را در موفقیت شما بازی میكند .اگر پس از شش ماه متدهای فوق پاسخگو نبود بهتر است مخاطبین خود را تغییر دهی

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 1106
بازدید کل : 186687
تعداد مطالب : 660
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 19:11 ::  نويسنده : ابوحسام -RAZIS

افسانه گل نرگس

http://www.persian-star.net/1388/5/15/narges.jpg

در اساطیر یونان, نارسیس(Narcissus) جوان زیبا رو, بالا بلند و رعنایی بود. تمام دختران یونان شیفته ی او بودند, اما نارسیس به هیچ یک عنایتی نداشت. حتی سرگذشت اندوهبار زیباترین پریان،یعنی اکو (Echo) نیز نتوانست او را تحت تأثیر قرار بدهد.
 

http://media.afsaran.ir/sinwnO_431.jpg


این دوشیزه نورچشمی و مورد علاقه خاص آرتمیس، الهه جنگل و وحوش بود ولی مورد نفرت و انزجار نیرومندترین الهه ها قرار گرفت، یعنی هرا که مثل همیشه سرگرم کشف اسرار ماجراهای عاشقانه زئوسبود. هرا بدگمان شده بود که زئوس با یکی از پریان یا نیمف ها سر و سری دارد. از این رو به دیدار پریان رفته بود تا ببیند زئوس با کدام یک از آنها در ارتباط است. اما صحبت های دلنشین و شادی آور اکو، او را از پی گرفتن ماجراهای عشقی زئوس بازداشت. در حالی که او سراپا گوش شده بود، پریان فرصت یافتند و از آنجا رفتند و در نتیجه هرا درنیافت که زئوس دلداده کدام پری است. هرا که ناگهان متوجه قضیه شده بود، با همان سنگدلی همیشگی به دشمنی با اکو برخاست و نیروی سخن گفتن از او گرفت. از آن پس دیگر اکو نمی توانست سخن آغاز کند و تنها قادر بود واپسین کلماتی را که می شنود تکرار کند…

اکو که نیروی سخن گفتن را از دست داده بود خود را در میان بوته ها، جایی که «نارسیس» اغلب به آنجا سر می زد مخفی کرد، به امید اینکه شاید نارسیس با خود حرفی بزند و اکو بتواند آن حرف را تکرار کند. طولی نکشید که نارسیس آمد. از شکار خسته بود و برای استراحت زیر درختی دراز کشید.

آهی کشید و گفت: آه

اکو به نرمی تکرار کرد: آه

نارسیس فریاد زد: چه کسی آن جاست؟

اکو تکرار کرد: آن جاست.

نارسیس پرسید: دوست است؟

اکو تکرار کرد: دوست است.

نارسیس گفت: اگر دوستی جلو بیا.

اکو با شادی فریاد زد بیا و از میان بوته ها به سوی او دوید. اما نارسیس رو برگرداند و گفت:

نزدیک تر نیا که مرا با تو مهری نیست. از من دور شو»

اکو، دلشکسته به کوه و بیابان زد و بر اثر این شکست عشقی، رفته رفته تلف شد و استخوان هایش به سنگ بدل گردید. تنها چیزی که از او باقی مانده، صدایش است. هم اکنون نیز، اگر کسی در کنار بیشه، جنگل، و یا دره ای فریاد بکشد و یا با صدای بلند سخن گوید، صدای اکو را می شنود.

بدین سان نارسیس به شیوه سنگدلانه و ستمگرانه اش که تحقیر عشق بود ادامه داد. اما سرانجام دعای یکی از دلباختگان دلریش نزد خدایان برآورده شد:

«ایکاش می شد این جوان که دیگران را دوست نمی دارد حداقل خود را دوست بدارد»

افسانه گل نرگس

نارسیس اثر کاراواجو

نمسیس، الهه بزرگ، که خشم واقعی معنی می دهد، عهد بست که این دعا را مستجاب کند. چون نارسیس بر آب زلال یک آبگیر خم شد تا آب بنوشد، تصویر خود را در آب دید و بی درنگ دلباخته خود شد. وی بانگ برآورد:

«اکنون می دانم که دیگران چه رنجی به خاطر عشق من برده اند، زیرا من خود در آتش خود شیفتگی می سوزم. با وجود این من چگونه می توانم به آن زیبایی که در آب دیده ام دست یابم؟ اما نمی توانم آن را رها کنم و فقط مرگ می تواند مرا برهاند»

و چنین اتفاقی نیز روی داد. نارسیس پیوسته لاغر می شد و رو به کاستی می نهاد. او همیشه بر آبگیر خم می شد و تا مدتها به زیبایی خویش چشم می دوخت. می گویند که چون روح نارسیس از رودخانه ای که دریای مردگان را دور می زند عبود کرد، بر لبه قایق خم شد تا خود را برای آخرین بار ببیند.

افسانه گل نرگس

تمامی آن پریانی را که آزرده و به ایشان ستم روا داشته بود به هنگام مرگ با وی مهربانی کردند و گشتند تا جسدش را بیابند و آن را به خاک بسپارند، ولی آن را نیافتند. خدایان، نارسیس را به خاطر ناکامی اش به گل نرگس بدل کردند تا همواره بر لب آب بروید و خود را نظاره کند.

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 1106
بازدید کل : 186687
تعداد مطالب : 660
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 19:10 ::  نويسنده : ابوحسام -RAZIS

مانکن ...

هزار ماشالله به این تناسب اندام

http://fullkungfu.persiangig.com/83.jpg

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 1106
بازدید کل : 186687
تعداد مطالب : 660
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 19:9 ::  نويسنده : ابوحسام -RAZIS


زیبا ، من چیا بگم ؛ عاشقی باورت می شه ؟
 تو که خیلی بهتر از ما ؛ این چیزا سرت می شه
 چشمای ناز تو که وا میشه ، آفتاب می زنه
 تازه وقتی تو بگی صورتشو آب می زنه
 من بگم دوست دارم با چه رقم یا عددی
 تو که بینهایتو قشنگ تر از من بلدی
 مژه هات شعر بلند ناتمومه به خدا
 عاشق کسی شدن جز تو حرومه به خدا
 با غمت هزار تا خنجر تو دلم فرو می ره
 ماه اگه برق چشاتو ببینه از رو می ره
 زیبا چشم تو اگه با رؤیاهام قهر کنه
 آسمون دلش می خواد شهر و پر از ابر کنه
 چه قدر اسمتو نوشتم روی هر صخره و سنگ
 چه قدر کشته منو اون دو تا چشمای قشنگ
گفتی فاصلس میون من و رؤیاهام با تو
 باشه اما نمی دم هرگز به هیچکسی جاتو
زیبا وقتی که خونت پیش مدیترانه بود
 دل من واسه سفر منتظر بهانه بود
 زیبا اسمت که میاد بدجوری دیوونه می شم
ولی گفتی قصه شو که نمیشه بیای پیشم
 زیبا تو فرشته ای ، اهل یه جایی تو بهشت
 نمی شه هم عاشق تو بود و هم واست نوشت
 از حسودیم نمیشه بسپرمت دست خدا
 جام چه قدر مشخصه ، تو نقشه ی دیوونه ها
 زیبا آتیش می زنه دل منو اخمای تو
 نکنه اضافه شن با عشق من زخمای تو
 زیبا ناز کن که چشات ، ناز خریدنی داره
 اون چشات گلی ستاره های چیدنی داره
 مال هیچ کسی نشو چون اینجاها فرشته نیس
 عشقا و عاشقیا تلخه مث گذشته نیس
 گفتی فاصله س میون فکرمو ، حقیقت
 کاشکه داشتم یه ذره فقط یه کم لیاقت
تشنه بودم واسه ی شنیدن یه دنیا حرف
تو یه کم گفتی و بعدش دوباره سکوت و برف
 جای برفا روی کاغذ می شه نقطه چین گذاشت
 حرف تو بشه باید این قلمو زمین گذاشت
 عمریه موندم توی مصراع اول چشات
 فقط این فعلو بلد شدم که می میرم برات
اگه بین همه تو دنیای ما جنگ بشه
 عشق من محاله به چشم تو کمرنگ بشه
 اگه باورت نشد بذار زمان نشون می ده
 جواب سوالای سختو همیشه اون می ده
 تو دوسم نداشته باش ، بازم قشنگه عالمت
 کسی که می دونه اما می نویسه مریمت
 زیبا کاری اگه کردم و تو رنجیدی ببخش
 دنیا باید بدونن فرشته ای ، پس بدرخش

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 1106
بازدید کل : 186687
تعداد مطالب : 660
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 19:1 ::  نويسنده : ابوحسام -RAZIS

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 1106
بازدید کل : 186687
تعداد مطالب : 660
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 12:13 ::  نويسنده : ابوحسام -RAZIS

 

هل تواظبين على اداء التمارين الرياضية بشكل منتظم؟

عذرًا؛ يبدو أن هناك خطأً ما. الرجاء المحاولة مرةً أخرى في وقت لاحق
خيارات اختيار الاستفتاء

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 1106
بازدید کل : 186687
تعداد مطالب : 660
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
پيوندها
خرید ساعت مچی">عينك افتابي

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقانه .صادقانه .عارفانه. و آدرس serrazis.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 1106
بازدید کل : 186687
تعداد مطالب : 660
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->